بسمه تعالی
خرمشهر را خدا آزاد کرد. (امام خمینی ره)
خُرَّمشَهر یکی از شهرهای جنوبی استان خوزستان و مرکز شهرستان خرمشهر است. این شهر در محل تلاقی رودخانههای اروندرود و کارون و در ناحیهای باتلاقی و پست در دلتای رودخانهٔ اروندرود قرار گرفته و ۲۳ کیلومتر مربع مساحت دارد.
خرمشهر بهجهت واقعشدن در مجاورت خلیج فارس و کشور عراق، از اهمیت استراتژیک اقتصادی، تجاری و سیاسی ویژهای برخوردار است. این شهر در انتهاییترین نقطه استان خوزستان قرار گرفته و اسکلههای آن در کرانههای رودخانهٔ اروندرود جای گرفتهاست.
امپراتوری عثمانی همواره بر روی آبادان و خرمشهر ادعای مالکیت داشت و در دوره ناصرالدینشاه این دو شهر را اِشغالِ نظامی و به ایالت عِراق (یکی از ایالتهای عثمانی که بعدها کشور شد) الحاق کرد. دولت عثمانی در حین اشغال نظامی محمره، کشتار عظیمی از مردم عرب ساکن شهر انجام داد و زنان و دختران را به اسارت گرفت و در بصره به فروش گذاشت.[۲] امیرکبیر به نمایندگی از دولت ایران به مذاکره با امپراتوری عثمانی برای بازپس گرفتن محمره و آبادان رفت. عثمانیها به فکر تطمیع شیوخ قبایل عرب افتادند و وعدهٔ معاف کردن از پرداخت مالیات در صورت الحاق به عثمانی دادند و متقابلاً دولت ایران که اطمینان داشت عربهای ساکن این شهرها خواهان بازگشت به ایران هستند، برای قدرتنمایی جلوی دولت عثمانی اعلام کرد که اگر شیوخ عرب گفتند که خواهان بازگشت به ایران هستند، مبلغ سنگینی بر مالیات سالیانهٔ آنها افزوده خواهد شد و سختگیریها در مالیاتگیری تشدید خواهد شد. با این وجود قبایل عرب خواهان بازگشت به ایران شدند و به این ترتیب در سال ۱۸۴۷ در جریان عهدنامه ارزروم عثمانیها حق حاکمیت مطلقهٔ دولت ایران بر این شهرها را به رسمیت شناختند و از تمامی ادعاهای خود دست کشیدند.[۳][۴] تاریخپژوهان دلایل همگرایی مردم عرب با بقیه مردم ایران را در نفرت از امپراتوری عثمانی به خاطر کشتار بزرگی که در محمره کرد و نیز به خاطر هممذهبِ شیعه بودن عربها و غیرعربهای ایران دانستهاند.[۵]
در قرن بیستم، عبدالکریم قاسم پس از آن که با کودتا به ریاست دولت عِراق رسید، ادعا کرد که عهدنامه ارزروم باید باطل شود و خرمشهر و آبادان باید از ایران جدا شده و به عراق الحاق بشوند. قاسم، این دو شهر و نیز کشور کویت را متعلق به عراق نامید و در اتحادیه عرب نیز تقاضای الحاق اینها به عراق را ارائه کرد.[۶] صدام حسین با همین انگیزه به ایران تجاوز نظامی،خرمشهر را اشغال و آبادان را محاصره کرد. در جنگ ایران-عراق نیز مردم عرب خوزستان به دفاع مسلحانه از تمامیت ارضی ایران و جنگ با عراقیها برخاستند. امروزه آثار جنگ ایران-عراق هنوز بر روی این شهرها باقی ماندهاست.
خرمشهر چگونه آزاد شد؟
در ساعت 2 بعد از ظهر روز 3 خرداد 1361 پس از 34 روز نبرد بیامان، خرمشهر به طور کامل از اشغال نظامیان عراق خارج شد و عملیات بیتالمقدس که در دهم اردیبهشت این سال آغاز شده بود، به پیروزی رسید.
در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهمترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی میشد، آزادسازی این شهر میتوانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر نیروهای متجاوز و اثبات برتری نظامیاش باشد.
بر همین اساس، با توجه به اینکه منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که همچنان در اشغال عراق قرار داشت، از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراک نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز که طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتحالمبین قطعی و مسجل میپنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتحالمبین، در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت میشد، به تمام یگانهای تحت امر قرارگاه مرکزی کربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.
در چنین شرایطی بود که عملیات بیتالمقدس با هدف آزادسازی جاده اهواز – خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز و آبادان از برد توپخانه دشمن در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با قرائت رمز عملیات «بسمالله الرحمن الرحیم. بسمالله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابیطالب» از سوی فرماندهی مشترک آغاز شد.
شهید آیتالله صدوقی و آیتالله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیامهایی را به وسیله بیسیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند.
عملیات بیتالمقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر میتوان تقسیم کرد:
مرحله اول: در محور قرارگاه قدس (شمال کرخه کور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحکامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امکانپذیر بود و در این میان تنها تیپهای 43 بیتالمقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور کرده و منطقهای در جنوب رودخانه کرخه کور را به عنوان «سرپل» تصرف کنند. عدم پوشش جناحین این یگانها باعث شده بود که فشار شدید دشمن بر آنها وارد شود.
در محور قرارگاه فتح، یگانهای خودی ضمن عبور از رودخانه به سرعت خود را به جاده اهواز – خرمشهر رسانده و به ایجاد استحکامات و جلوگیری از نقل و انتقالات و تحرکات دشمن در جاده مذکور پرداختند. در محور قرارگاه نصر، به دلیل تاخیر در حرکت و وجود باتلاق در کنار جاده اهواز – خرمشهر و همچنین تمرکز دشمن در شمال خرمشهر، نیروهای این قرارگاه نتوانستند به اهداف مورد نظر دست یافته و با قرارگاه فتح الحاق کنند.
الحاق کامل قرارگاه نصر با قرارگاه فتح و همچنین تصرف اهداف مرحله اول قرارگاه قدس در دستور کار عملیات شب دوم قرار گرفت که با انجام آن تا حدودی اهداف مورد نظر محقق شد، لیکن برخی رخنهها همچنان باقی بود تا اینکه سرانجام پس از پنج روز، جاده اهواز – خرمشهر از کیلومتر 68 تا کیلومتر 103 تثبیت و کلیه رخنهها ترمیم شد.
مرحله دوم: در این مرحله آزادسازی خرمشهر از دستور کار عملیات خارج و تصمیم گرفته شد که قرارگاههای فتح و نصر از جاده اهواز – خرمشهر به سمت مرز پیشروی کنند و قرارگاه قدس نیز ماموریت یافت تا به صورت محدود برای تصرف «سرپل» در جنوب کرخه کور اقدام نماید و سپس آن را گسترش دهد.
عملیات در این مرحله در ساعت 22:30 روز 1361/2/16 آغاز شد. نیروهای قرارگاه فتح در همان ساعات اولیه به جاده مرزی رسیدند. یگانهای قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند. دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکرهای پنج و شش خود را به عقب کشاند. به نظر میرسید این عقبنشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.
در پی این عقبنشینی که از ساعات اولیه روز 1361/2/18 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آنها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقهای که توسط قرارگاه نصر به عنوان «سرپل» تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.
مرحله سوم: در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حرکت خود را به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عملکننده که متشکل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 1361/2/19 عملیات خود را آغاز کردند؛ اما به دلیل هوشیاری دشمن و تمرکز نیرو در خطوط پدافندیاش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیق نیافتند. تکرار این عملیات در روز بعد نیز به شکست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگانها داده شود. همچنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حرکت بعدی استفاده شود.
مرحله چهارم: سرانجام در ساعت 22:30 اول خرداد 1361 تلاش برای آزادسازی خرمشهر با رمز «بسم الله القاسم الجبارین یا محمد بن عبدالله (ع)» آغاز شد، در برابر تک سریع و غافلگیرانه، نیروهای عراقی دچار وحشت و سرگردانی شدید شدند و نتوانستند واکنش مهمی از خود نشان دهند و ارتباط یگانهای دشمن با یکدیگر قطع شد. فرار افسران و درجهداران و سربازان عراقی از منطقه خرمشهر گویای از هم پاشیدگی سازمان یگانهای دشمن بود.
در روز دوم خرداد نتیجه پیکار بسیار درخشان بود و قرارگاه کربلا به هدف خود که احاطه کامل خرمشهر بود، رسید. تعداد اسرای عراقی در این روز از 2830 نفر تجاوز کرد و یگانهایی از دشمن که در منطقه بین نهر عرایض و شلمچه مستقر بودند، به میزان زیاد منهدم شدند. با وجود حضور گسترده هواپیماهای عراقی در آسمان منطقه، عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی از یگانهای رزمنده، در صحنه عملیات بیتالمقدس حضوری فعال داشتند و با بمباران پل شناور عراقیها بر روی شط العرب و مناطق تجمع آنان در آن سوی رودخانه، نقش ارزندهای در آزادسازی خرمشهر ایفا کردند.
در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آن را از وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند. از طرف دیگر جمعی از نیروهای عراقی با استفاده از تاریکی شب و قایق اقدام به فرار کردند که تعدادی از این قایقها توسط تکاوران نیروی دریایی هدف قرار گرفت و سرنشینان آنها غرق شدند.
نیروهای عراقی از ساعت سه و پنجاه دقیقه بامداد تا نیم بعدازظهر روز سوم خرداد از سمت شلمچه سه بار اقدام به پاتک کردند و تلاش نمودند تا از طریق جاده شلمچه – خرمشهر حلقه محاصره خرمشهر را بشکنند، اما هر بار با پایداری و مقاومت دلاورانه رزمندگان ایرانی مواجه شدند و با دادن خساراتی عقبنشینی کردند.
در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد در حالی که درگیری شدیدی بین قوای ایرانی و نیروهای عراقی در شمال نهر «خین» جریان داشت و دشمن در فکر شکستن حلقه محاصره خرمشهر بود، رزمندگان ایرانی از جناح غرب و خیابان کشتارگاه وارد شهر شدند. ناحیه گمرک خرمشهر در کنار اروند اندکی مقاومت کرد که آن هم به سرعت در هم شکسته شد. در ساعت 12 قوای ایران از سمت شمال و شرق وارد شهر شدند و نیروهای متجاوز بعثی که 24 ساعت در محاصره کامل قرار داشتند، راهی جز اسارت یا فرار و یا کشته شدن نداشتند. بدین جهت واحدهای عراقی گروه گروه به اسارت نیروهای ایرانی در آمدند.
در ساعت دو بعدازظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز «مسجد جامع» و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت در چهار آبان 1359 به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (19 ماه) اسارت، آزاد شد.
خرمشهر و حماسه مقاومت
خرمشهر، حکایت مقاومت روزهای نخست جنگ تحمیلی و سرگذشت سلحشورانی است که با دست خالی، متجاوز مسلح را در بیش از یک ماه نبرد به روز سیاه نشاندند و جسم خود را سنگر کردند تا از کیان اسلامی و سرزمین ایران دفاع کنند . ارتش بعثی در فکر تصرف سریع این شهر و از آنجا محاصره و تسخیر آبادان بود، همچنین رؤیایی هجوم همه جانبه به دشت های خوزستان و سیطره بر اهواز را در ذهن مخدوش خویش می پرورانید اما هیچ وقت فکر نمی کرد در خرمشهر تلفات سنگینی را متحمل شود و چون موفق نشدند از طریق جاده شلمچه و صد دستگاه و انبارهای عمومی، بندر شهر را تصرف کنند ناگزیر گردیدند شهر را دور بزنند که در آنجا هم مردم چون سدی استوار در برابر دشمن قرار گرفتند . با کدام معیار می توان جنگ نابرابر تفنگ را با سلاح های سنگین و پیشرفته و ارتشی کار آزموده و تعلیم دیده به قیاس نشست و اگر نبود خیانت کسانی که دل در تعلقات دنیا داشتند و مشغول هوای نفس بودند دشمن کینه توز برای همیشه نابود ومایوس می گردید . وقتی بخشی از خرمشهر اشغال گشت دلاوران، سنگرهای مقاومت را به آن سوی کارون و اروند بردند و به انتظار روزهای فتح و ظفر نشستند البته آنان از خیانت منافقین و لیبرال ها که به ظاهر برای دفاع از انقلاب آمده بودند و در باطن می خواستند مقاومت نیروهای ارزشی را مخدوش سازند، رنج فراوان می بردند. خرمشهر قهرمان پس از 35 روز مقاومت قهرمانانه، به دست دژخیمان بعثی اشغال شد.
مسجد جامع خرمشهر، سنگر مقاومت
خرمشهر زیر آتش بود و رزمندگان ایرانی که از شهر دفاع می کردند. در حقیقت از تمام ایران دفاع می کردند. تمام راه ها هم به مسجد جامع ختم می شد. آنجا قلب تپنده شهر بود. عراقی ها که حمله کردند. مسجد جامع شد مرکز برنامه ریزی های مقاومت خرمشهر، نه، بگو مرکز تمام ایران! سلاح ها را جمع کرده بودند در مسجد جامع، و مردم، حتی زن ها، می آمدند شناسنامه شان را می دادند، سلاح تحویل می گرفتند. هر کس سلاح، مهمات و آب و غذا می خواست، به مسجد جامع می رفت. هر واحد که نیاز به نیرو داشت، از مسجد جامع کمک می گرفت. هماهنگی بین نیروها و پایگاه ها از طریق مسجد جامع انجام می شد. در مسجد زن ها و دخترها به پخت و پز مشغول بودند و جیره جنگی آماده می کردند تا مدافعان خسته شهر را یاری کنند. هر کسی مجروح می شد، می بردندش مسجد جامع. شهدا را هم از آنجا می بردند به جنت آباد و تند و تند دفن می کردند.
مسجد جامع محل استراحت بچه ها بود. فقط در مسجد می شد شب ها را گرد آمد و استراحت کرد. دشمن اول نمی دانست بچه ها کجا جمع می شوند، اما رادیو آن قدر گیج بازی در آورد که عراقی ها جای بچه ها را فهمیدند. دیگر مسجد جامع هم زیر آتش خمپاره بود.
شهید جهان آرا، فرمانده سپاه خرمشهر
من مایلم این جا یادی از «محمد جهان آرا» شهید عزیز خرمشهر و شهدایی که در خرمشهر مظلوم آن طور مقاومت کردند بکنم. آن روزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروی مسلحی نداشت؛ نه که صدوبیست هزار نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیری از کار افتاده را مرحوم شهید «اقارب پرست» – که افسر ارتشی بسیار متعهدی بود – از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است. در قسمت اصلی خرمشهر که نیرویی نبود).
محمد جهان آرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهای مهاجم عراقی – یک لشکر مجهز زرهی عراقی با یک تیپ نیروی مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روی خرمشهر می بارید – سی و پنج روز مقاومت کردند. همان طور که روی بغداد موشک می زدند، خمپاره ها و توپهای سنگین در خرمشهر روی خانه های مردم مرتب می باریدند. با این حال جوانان ما سی و پنج روز مقاومت کردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد! ملت ایران! به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که می خواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویی به مراتب کمتر از نیروی عراقی رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکی دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلی هشت ساله ی ما، داستان عبرت آموز عجیبی است. من نمی دانم چرا بعضیها در ارائه ی مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلی کوتاهی می کنند. (بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه ی تهران 22 / 1 / 1382)
شهیدان حماسه مقاومت
خرمشهر به دست عراقیها افتاده بود. بچهها تنها بودند. بهنام غصهدار بود. او با حسرت و درد میدید که خانههای خرمشهر یکییکی به دست دشمن افتاده و خون مردم بیدفاع روی زمین جاریست…
بهنام به بچهها اینگونه سفارش کرده بود: «از بچهها میخواهم که نگذارند امام خمینی تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند. در هر کاری خدا را فراموش نکنند و به خدا توکل کنند.»
بهنام زیر رگبار گلوله سر رسید. بچهها با عصبانیت داد زدند: «آخر تو اینجا چه میکنی؟ برو توی سنگر…»
او برای آنها آب آورده بود تا گلویی تازه کنند. آتش و گلوله بود که از آسمان فرو میریخت.
… ناگهان بچهها متوجه شدند بهنام گوشهای افتاده است و از سر و سینهاش خون میجوشد. پیراهن آبی و چهارخانهی او غرق خون شده ود. حالا چند روز قبل از سقوط کامل خرمشهر، شیربچهی دلاور خوزستانی شهید شده بود.
زنان خرمشهر و حماسه مقاومت
خرمشهر دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، دختران و زنانی دارد که خالق حماسه های مقدسی باشند که هر انسانی می تواند بر آن افتخار کند. حضور دختر یا زنی مسلمان در رویارویی مستقیم با دشمنی که به هیچ پیمان دینی، اخلاقی و انسانی پای بند نیست، بسیار دشوار و خطرآفرین است و همین نکته، دفاع مقدس را از دیگر نبردها ممتاز می کند. تمامی بانوانی که برای دفاع از حیثیت دینی و ملی خود در خرمشهر ماندند، کاملاً داوطلبانه و به دور از هرگونه اجباری، این کار را کردند.
در حماسه 35 روزه مقاومت خرمشهر، زنان نقش بسزایی ایفا کردند. آن ها در واقع میدان دار اصلی این فعالیت سخت و جانفرسا بودند. با کم شدن تعداد مردان، زنان بار امدادگری و رسیدگی به مجروحین را به دوش گرفتند. فعالیت های آنان عبارت بودند از پرستاری و انتقال مجروحین به بیمارستان، نظافت محیط بیمارستان، شناسایی شهدا، حفر زمین برای تدفین آنان و حتی نگهبانی از اجساد مطهرشان در قبرستان خرمشهر. در اینجا بود که زنان حتی سلاح برداشتند و دوشادوش مردان جنگیدند.
فتح خرمشهر، حماسه پیروزی
در ساعت دو بعد از ظهر روز سوم خرداد 1361، پس از 24 روز رزم بی امان، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پرافتخار اللّه اکبر، بر فراز مسجد جامع و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز در آمد. خرمشهر، این شهر مقاوم که پس از 35 روز پایداری و مقاومت، در چهارم آبان ماه 1359، به اشغال دشمن درآمده بود، پس از 578 روز (نوزده ماه) اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت. رزمندگان اسلام در اولین اقدام، نماز شکر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه کردند. خبر آزادسازی خرمشهر، به سرعت در همه جا طنین افکند و ملت مسلمان ایران را که مدتها در آرزوی شنیدن چنین خبر مسرت بخشی بودند، غرق شادی و سرور کرد. مردم به خیابانها ریختند و با پخش شیرینی، به جشن و شادی پرداختند. و با فرارسیدن شب، بر پشت بامها ندای اللّه اکبر سر دادند.
عملیات پیروزمندانه بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر پس از 575 روز گردید، ضربه اساسی و تعیین کننده ای بر پیکر دشمن وارد ساخت و تمامی معادلات، باورها و ذهنیت هایی را که در مورد توانایی و قابلیت های نظامی جمهوری اسلامی ایران وجود داشت، تغییر داد. بسیاری از کارشناسان نظامی و تحلیل گران رسانه های خارجی، در برابر «سرعت عمل» و «ویژگی های عملیاتی» نیروهای ایرانی به هنگام فتح خرمشهر، غافلگیر، مبهوت و شگفت زده شدند.
سرداران فتح
یکی از فرماندهان جنگ، درباره نقش حساس حاج احمد در عملیات بیت المقدس می گوید: «اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع وی در روز اول عملیات بیت المقدس روی جاده اهواز – خرمشهر نبود، عملیات با مشکلات زیادی مواجه می شد.»
او به رغم آن که از ناحیه پا به شدت مجروح شده بود، با صلابت و قدرت تمام، نیروهایش را از میدان های مین و دیگر استحکامات دشمن عبور می دهد و با پایمردی و حماسه، ساعت یازده صبح سوم خرداد، وارد خرمشهر می شود و عصر همان روز، در سخنان کوتاهی به رزمندگان تیپ می گوید: «همه عزیزان ما که تا امروز در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسیده اند، برای حفظ اسلام عزیز بوده هر چند داغ فراغشان جگر ما را سوزاند; اما خدا را شکر که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر، قلب امام مان را شاد کنیم.»
فتح خرمشهر در کلام امام خمینی(ره) ومقام معظم رهبری حفظه الله
سپاس بیحد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. این جانب با یقین به آنکه«مَا النَّصْرُ إلّا مِنْ عِندِ اللَّهِ» از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیه اللَّه الاعظم ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت هایی در دست ابرقدرتان خصوصاً آمریکای جهان خوارند، بیرون آورد و ندای اللَّه اکبر را در خرمشهر عزیز طنینانداز کرد و پرچم پر افتخار لا اله الا اللَّه را بر فراز آن شهرِ خرّم ـ که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و خونین شهر نام گرفت ـ [بیافراشت] تشکر میکنم و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکننده عدل الهی در سراسر گیتی ـ روحی لتراب مقدمه الفداء ـ میباشند. آنان به آرم «ما رَمَیْتَ إذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّه رَمی» مفتخرند.
فتح خرمشهر، یک مسأله عادی نبود. این که پانزده الی بیست هزار نفر به صف برای اسارت بیایند و تسلیم شوند، مسأله عادی نیست، بلکه مافوق طبیعت است.
خاطراتی از حماسه خرمشهر
کم کم به خرمشهر نزدیک می شدیم. مقاومت عراقی ها بسیار زیاد بود. محاصره کامل بود. اعلام شد که عراقی ها راهی برای فرار ندارند. جاده پشتیبانی شان بسته شده بود و خود عراقی ها هم از بعدازظهر دوم خرداد، مقاومت جدی نداشتند و ما هر چه نارنجک پرت می کردیم و جلو می رفتیم، جواب خاصی نمی دادند. خورشید سوم خرداد داشت طلوع می کرد که من با دلی شکسته داشتم دژبانی خرمشهر را نگاه می کردم و با خودم می گفتم «خدایا ما این همه شهید داده ایم. آیا می شود که بالاخره این شهر را آزاد کنیم؟» که دیدم چیزی دارد تکان می خورد. یک نیرو از دروازه خرمشهر به سمت اهواز بیرون آمد و به سمت نیروهای ایرانی آن نزدیکی رفت و کمی مانده بود به آنها برسد. پیراهنش را درآورد و تکان داد. من کنجکاو شدم ببینم چه خبر است. جلوتر رفتم. بچه های عرب زبان با او حرف زدند و گفتند: «می گوید هر چه نیرو توی این منطقه بوده توی خرمشهر جمع شده و دیگر قصد مقاومت ندارد و می خواهند تسلیم بشوند، ولی می ترسند که نکند کشته بشوند. شما بیایید اعلام کنید کاری به آنها ندارید.» بچه ها بلافاصله بلندگویی را روی نیسانی نصب کردند و یک طلبه اهوازی عرب زبان اعلام کرد که اگر تسلیم بشوید در امانید و جلو رفت. عراقی ها مطمئن شدند که در امان اند. ناگهان یک صحنه تماشایی و عجیب به نمایش درآمد؛ از بالای پشت بام ها، از میان کوچه ها و درون خانه ها و از همه جا آدم بیرون می آمد. بیشتر از شانزده هزار نفر آدم توی آن شهر بود و جمع شدن آنها در یک محل جالب توجه بود.
شهر حماسه در ادبیات و هنر
زهرا حسینی، راوی خرمشهری کتاب «دا» به هنگام اغاز جنگ دختری هفده ساله است. او در روزهای نخستین جنگ و به فاصله پنج روز پدر و برادرش را نبردهای خرمشهر از دست می دهد. زهرا به همراه خواهرش لیلا در غسالخانه ای در خرمشهر غساله زنان خرمشهری را به عهده می گیرد. خرمشهر در آستانه سقوط است؛ اما او به مانند بسیاری از مردم از شهر خارج نمی شود و حتی در مقاومت های خرمشهر شرکت می کند. ترکش به ستون فقراتش اصابت می کند و به شدت مجروح می شود.
اخرین مدافعان خرمشهری پس از مقاومتی دلیرانه از شهر خارج می شوند و خرمشهر به خونین شهر تبدیل می شود.
در حالی که زهرا حسینی در بیمارستانی در شیراز دوران سخت مجروحیت را طی می کند، خبر سقوط خرمشهر را به او می دهند.
رویای بازگشت به خرمشهر لحظه ای او را رها نمی کند تا اینکه خرمشهر در عملیات بیت المقدس آزاد می شود و راوی کتاب «دا» دوباره به خرمشهر بازمی گردد…
در سایه سار قلم
به نخل های بی سرت فکر می کنم که گلوله های ستمگر را تاب آوردند و از پا نیفتادند.
به مردان و زنان دلیرت می اندیشم که دیوار محاصره را درهم شکستند و از هر ذره خاکت، خورشیدی برآوردند. به تو فکر می کنم و حماسه ات را بر دروازه های استقلال، اشک شوق می ریزم.
ایستادی؛ آنچنان که کوه، توفان های هرزه گرد را. خشت خشت جانت، بانگ تکبیر شد و فریادهای سرمست متجاوزان را تکه تکه بر زمین ریخت.
ایستادی و آموختی مان که بر پنجره های شکسته نیز آفتاب طلوع می کند. نامت، تا همیشه آذین عزتمان باد!
دوباره نخل ها متولد شدند و عطر رطب های تازه، کام شهر را شیرین کرد.
ایستادی و آموختی مان که بر پنجره های شکسته نیز آفتاب طلوع می کند. نامت، تا همیشه آذین عزتمان باد!
دوباره نخل ها متولد شدند و عطر رطب های تازه، کام شهر را شیرین کرد.
تمام اروندرود، برای شادی خرمشهر، کل کشید.
خلیج فارس، تا آستانه بندر آمد و به شهر، سلام داد.
همه ویرانه ها زیبا شدند و پنجره ها از زیر آوارهای فراموشی، سر برآوردند و «به آفتاب سلامی دوباره دادند.» خرداد، غرق هیاهو شد.
سوم خرداد، از اول فروردین، بهاری تر شده بود.
منابع: پاسخکده – حوزه نت – خبرگزاری فارس